محمدرضا جلاییپور، عضو مرکزی جبهه اصلاحات در یادداشتی انتقادی، بیانیه جبهه اصلاحات را خطا و بازگشت خوشخیالانه به نظام تکقطبی لیبرال جهانی توصیف کرده است.
از منظر اصلاحگرانه برایم چند پرسش از نویسندگان بیانیه جبهه اصلاحات مطرح شد که برای مشارکت در گفتوگوی عمومی و درونجریانی به اختصار میپرسم: این بیانیه اگر قبل از دفاع میهنی ۱۲روزه و قبل از نسلکشی غزه و حتی قبل از بهاربهخزانکشیده عربی نوشته میشد، دقیقاً چه فرق مهمی میکرد؟ آیا این اتفاقات بزرگ نباید تأثیری در بخشی از محتوا و رویکرد متن نیروی سیاسی ملی بگذارد؟ آیا بازگشت به تنظیمات کارخانهای قبل از جنگ فقط برای حکمرانان خطاست و برای نیروهای سیاسی مطلوب است؟
چرا متن گویی در دهه ۹۰ میلادی و غلبه خوشبینی/خوشخیالی به نظم تکقطبی لیبرال جهانی نوشته شده است و هیچ ردی از تغییرات صحنه جهانی و افزایش قدرت چین و ضرورت بیشتر پیمانها و ائتلافسازیهای جدید منطقهای در آن دیده نمیشود؟ آیا نیروی سیاسی نباید متناسب با درسآموختههای منطقه و جهان چارچوبهای تحلیلی و فرضهای نظری و زبان و رفتارش را روزآمد کند؟ مثلاً اگر این بیانیه نه برای ایران۱۴۰۴ در این منطقه بعد از درسآموختههای توسعههای توافقمحور جهان و شکستهای گذارهای منطقه و شکستهای اجماع واشینگتنی، بلکه قرار بود مثلاً چند دهه قبل برای کرهجنوبی وابسته امریکا در برابر کرهشمالی وابسته شوروی نوشته شود، چه تفاوت رویکردی میداشت؟ یا مثلاً اگر ترامپ، رئیسجمهور امریکا نبود و همین چند هفته پیش وسط مذاکرات با جنگنده B۲ ایران را بمباران نکرده بود یا نسلکشی نشده بود متن این بیانیه چه تفاوتی میداشت؟ یا اگر راهبرد فشارمحور و گذاری بخشی از نیروهای سیاسی در دهههای گذشته عملاً بینتیجه یا با نتایج عکس نمیشد، متن این بیانیه چه فرقی میداشت؟ بیانیه «جام زهر» مجلس ششم چه اشکالی داشت که عملاً راهگشا نشد و با چه تحلیلی تکرار همان محتوا و لحن و رویکرد سودمند محسوب میشود؟ آیا ایران فقط بین دو گزینه تسلیم و جنگ مخیر است؟ آیا گزینه سومی که میتواند طراحی و خلق شود، نباید در متن توضیح داده شود؟ فرض کنیم ایران حتی به سبک جولانی یکسره تسلیم شود، آیا همانطور که نتانیاهو به قوای دفاعی سوریه، آن هم حین مذاکرات جولانی با نتانیاهو و به رغم حمایت ترامپ از او حمله کرد، به بهانه دیگری به ایران حمله نظامی یا اقتصادی نخواهد شد؟
چرا بعد از حمله دو قدرت اتمی به ایران و در کنار تأکید بجا بر ضرورت ابتکار عمل دیپلماتیک و ذینفعسازی اقتصادی همسایگان و قدرتهای جهانی در رشد و امنیت ایران و افزایش رضایت عمومی و همبستگی ملی، در متن بیانیه تأکیدی بر ضرورت تقویت قوای نظامی و دفاعی ایران نمیشود؟ آیا تصویر نویسندگان از اقتضائات امنیت ملی ایران در این منطقه و جهان زیاده سادهانگارانه و عقبمانده از زمان نیست؟
چرا ۱۱ پیشنهاد متن شامل لوازم افزایش تابآوری اقتصادی محرومترین شهروندان ایران- مهمترین قربانیان جنگ- نمیشود و صرفاً رضایت طبقه متوسط و فرادستان اقتصادی را هدف میگیرد؟ در متن، نظام به ترک «تخاصم خارجی» دعوت شده است. آیا مخاصمهجو ایران است که در حال مذاکره با امریکا بود یا نتانیاهو و ترامپ که به ایران حمله تجاوزکارانه کردند؟
آنچه در بیانیه به عنوان نقشه راه ذکر شده در واقع فهرست اهداف و آرزوهای جبهه نیست؟ آیا نیروی سیاسی مصلح نباید از فهرست کردن اهداف فراتر برود و زبان و مسیر متناسب با تحققشان و گشایشگری عملی را برگزیند؟ اگر نقشه راه ممکن و متناسب با ظرفیتها بود، آیا نباید در موارد متعددی که در سالهای قبل تقریباً بدون تفاوت در محتوا و زبان فهرست شده بودند، محقق میشدند؟ اگر از دو موردی که علاوه بر «امکان» در «مطلوبیت» شان هم تردید هست بگذریم، گامهای غیرآرزواندیشانه و برنامه جبهه برای تحقق این اهداف چیست؟
آیا شرایط پرمخاطره ایران و مسائل انباشته کشور نمیطلبد که جبهه اصلاحات با بازاندیشی راهبردی، رقبای سیاسیاش را بخشی از راه حل کند (و نه صرفاً بخشی از مسئله) و با روش و زبانی سیاست بورزد که بتواند به جای قطبیسازی، توافقهای راهگشا بسازد و کارگزار اصلاح عملی شود (به جای صرف طلب اهداف رادیکال) و در نظر رقبایش هم اصلاحگران بخشی از راهحل شوند و نه بخشی از مسئله؟